مدیریت رفتار سازمانی

تمامی مدیران این تجربه‌دارند که در موضوعات اصلی مربوط به مدیریت تهیه جداول برنامه‌ریزی و سایر امور هیچ‌گونه دردسر و مشکلی ندارد ولی وقتی به مرحله اجرا می‌رسد بیشتر معضلات مربوط به روابط انسانی است. مدیران ترتیبی اتخاذ می‌کنند تا کارها به‌وسیله دیگران انجام شود آنان تصمیم می‌گیرند، منابع را اختصاص می‌دهند و امورات را رهبری می‌کنند تا هدف‌های سازمان برآورده شود.

رفتار سازمانی یک‌رشته علمی و تحقیقاتی است که در آن به دنبال بررسی این است که چگونه افراد دیگر (مثلاً همکاران یا سرپرست)، گروه‌های کاری (برای مثال بخشی که فرد در آن مشغول کار است یا دوستان درون‌سازمانی) و دستگاه‌های سازمانی (فرهنگ یا جوسازمانی) بر رفتار فرد در درون سازمان اثر می‌گذارد. هدف آن‌ها از این تحقیقات این است چگونه بتوانند اثربخشی و عملکرد سازمان را ارتقا دهند.

رفتار سازمانی عبارت است از مطالعه منظم (سیستماتیک) عملیات، اقدامات، کارها و نگرش‌های افرادی که سازمان را تشکیل می د هند.

رفتار سازمانی به دنبال این است که افراد در سازمان‌ها چگونه رفتار می‌کنند و این رفتار آن‌ها چه تأثیری بر سازمان دارد. موضوعاتی مانند رضایت شغلی، انگیزش، ارتباط بین افراد، تعارضات درون‌سازمانی، فشار شغلی، انجام‌وظیفه شغلی، غیبت کارکنان، جابجایی کارکنان، بازدهی و عملکرد حداکثری، مدیریت و رهبری و مواردی از این قبیل موردعلاقه محققین و اندیشمندان فعال در این حوزه است. آن‌ها می‌خواهند که با ارزیابی‌هایی عینی بر پایه دانش (سیستماتیک) و نه قضاوت‌های ذهنی و سلیقه‌ای بتوانند مسائل را شناسایی و حل نمایند. روش سیستماتیک بر مبنای این باور استوار است که رفتار هر فردی امری تصادفی نیست بلکه براثر عواملی است که در جهت رسیدن فرد به امیال و منافع فردی (درست یا نادرست) بوده و فرد آن را باور دارد. اگر از نوع پنداشت افراد نسبت به موقعیت‌های خاص، حالت ویژه یا آنچه برایش اهمیت دارد آگاه باشیم در آن صورت تا حدود زیادی می‌توان رفتار وی را پیش‌بینی نمود. ممکن است برخی رفتار فرد ازنظر دیگران معقولانه نباشد ولی در درون فرد دلایلی وجود دارد که رفتار خود را از روی عقل و منطق می‌داند. این‌که دیگران رفتار وی را نامعقول می‌دانند به این دلیل است که از تمامی اطلاعات درون ذهن فرد آگاه نیستند و موضوع را از زاویه نگاه وی بررسی نمی‌کنند.

این‌که افراد هرکسی دارای نوعی دیدگاه درباره موضوعی است می‌تواند عاملی بازدارنده در سازمان‌ها باشد ولی می‌توان یک ثبات رویه برای کارکنان تعریف و مشخص نمود. این ثبات رویه می‌تواند به‌صورت عاملی درآید که رفتارهای موردنظر سازمان برای کارکنان شفاف شده و باعث پیش‌بینی رفتار آن‌ها شود. برای مثال وقتی قوانین راهنمایی و رانندگی درست تعریف‌شده است و افراد جدید که موفق به دریافت گواهینامه شده باند می‌توانند تا حدود زیادی رفتار دیگر رانندگان را پیش‌بینی کنند مانند عدم حرکت در خلاف جهت، عدم سبقت در پیچ‌ها و این‌که وقتی چراغ‌خطر قرمز است مرتباً بوق نزنند و انتظار نداشته باشند راننده جلویی حرکت کند. یا مثلاً همه می‌دانند که در کلاس درس اگر سؤالی از استاد دارند بایستی دست خود را بالاگیرند کسی دست یا سوت نمیرند، پای خود را بالا نمی‌آورد یا سرفه کند تا استاد را متوجه کند سؤالی دارد، درست است که این قوانین نانوشته است ولی به‌صورت رفتاری مشخص در دانشگاه تعریف‌شده است.

این‌که سازمان‌های توقع داشته باشند افراد رفتارهای موردنظر و اهمیت آن سازمان را بداند و با این ثبات رویه خودش آشنا شود موضوعی ساده اندیشانه است. مدیران بایستی بر اساس ماهیت و رسالت سازمانی خود رفتارهایی که باعث حداکثر بهره‌وری و عملکرد سازمان می‌شود را شناسایی کرده و این رفتارها را به کارکنان خود آمورش دهند. برای یک سازمان نظامی مهم‌ترین رفتار سازمانی می‌تواند تعهد و اطاعت از دستورات مافوق باشد و در سازمانی با ارائه خدمات انفورماتیک مهم‌ترین رفتار سازمانی موضوعاتی مانند خلاقیت و همکاری تیمی از اولویت برخوردار است.

همان‌گونه که قبلاً اشاره شد رفتار سازمانی در سه سطح فرد، گروه و سازمان مورداستفاده قرار می‌گیرد در زیر اشاره‌ای مختصر به این‌که در هر سطحی چه موضوعاتی از اهمیت بیشتری برخوردار است و مورد واکاوی قرار می‌گیرد می‌شود.

سطح فردی

در سطح فردی از دانش روانشناسی صنعتی و سازمانی استفاده بسیاری می‌شود. این‌که فرد با چه خصوصیات شخصیتی در محیط کار چگونه عمل می‌کند بسیار مهم است. مهم‌ترین موضوعات فردی عبارت‌اند از:

1-یادگیری (Learning): هر نوع تغییر نسبتاً دائمی که درنتیجه نوعی تجربه در رفتار رخ می‌دهد.

2-انگیزش (Motivation): تمایل به انجام درگرو توانایی فرد تا بدان وسیله نوعی نیاز تأمین گردد.

3-شخصیت (Personality): آمیزه‌ای از ویژگی‌های روانی که بدان طریق افراد را طبقه‌بندی می‌نماییم.

4-ادراک (Perception): فرآیندی که فرد احساس خود را تفسیر می‌نماید تا بتواند به محیط خود معنا بدهد.

5-مؤثر بودن رهبری (Leadership Effectiveness): توانایی در اعمال‌نفوذ بر گروه، در جهت هدف.

6-رضایت شغلی (Job satisfaction): نگرش کلی فرد درباره‌ی کارش.

7-تصمیم‌گیری فردی (Individual decisions): انتخاب یک‌راه از بین راه‌های متعدد در پیش رو.

8-ارزیابی عملکرد (Evaluation): ابزار تصمیم‌گیری جهت ارتقا، جابجایی و خاتمه به کار کارکنان.(شاخص: نتایج، رفتار، ویژگی)

9-سنجش رفتار (Behavior Assessment): اثرات ناشی از رفتار در عملکرد و سازمان بر اساس اهداف ارزیابی می‌کند.

10-انتخاب کارمند (Employee Selection): مقایسه شرایط متقاضیان شغلی با شرایط احراز مشاغل، به‌منظور انتخاب بهترین نامزد از میان نامزدها

11-طرح‌ریزی مشاغل (Work Design): شیوه درهم آمیختن کارها برای ایجاد مشاغل به‌منظور تأثیر بر عملکرد و رضایت شغلی.

12-فشار کار (Work Stress): وضعیت پویایی که در آن انسان با یک فرصت، محدودیت یا تقاضا روبرو است؛ که با آنچه بدان اشتیاق دارد و نتیجه‌ی آن برای مهم و درعین‌حال نامطمئن است مرتبط هست. می‌شود.

2-سطح گروه

وقتی دو یا چند نفر در کنار همدیگر قرار می‌گیرند گروهی تشکیل می‌شود. این گروه می‌تواند بر اساس ساختار سازمانی و اصطلاحاً گروه رسمی و یا بر اساس علایق و تعاملات درون‌سازمانی باشد که گروه غیررسمی نامیده می‌شود. مهم‌ترین مواردی که در سطح گروه موردبررسی قرار می‌گیرد عبارت است از:

1-پویایی گروه: فرا گردهایی که طی آن منابع به نتایج تبدیل می‌شود و می‌تواند باز، بسته و سازنده و مخرب باشد.

2-ارتباطات (Relationship): انتقال و درک مقصود بین افراد.

3-قدرت: توان بسیج منابع انسانی، اطلاعاتی و مادی برای انجام کار است.

4-رفتار بین گروهی: درنتیجه استمرار روابط و تعامل افراد با یکدیگر در طول زمان مابین گروه‌ها نوعی همبستگی و پیوند مشترک ایجادمی شو د که سبب دستیابی به هدف مشترک و توافق گروه‌ها می‌شود.

5-تعارضات بین گروهی و درون‌گروهی: (Conflict): عدم توافق، مخالفت، یا کشمکش میان دو یا چند نفر یا گروه درباره ی موضوعی خاص. این‌که تعارض همیشه می‌تواند نتایج مخربی به همراه داشته باشد امروزه دیگر هیچ جایگاه علمی ندارد. سطح متوسطی از تعارضاتی که مدیریت و سازمان‌دهی شود می‌تواند اثربخشی بهتری را داشته باشد. مه، م این است که این عقاید و نظرات مختلف چگونه بیان موردبررسی و منجر به نتایج شود.

3-سازمان

یک ساختار رسمی از کارهای هماهنگ برنامه‌ریزی‌شده و مستلزم دو یا چند نفراست تا یک هدف مشترک یا معمولی را تأمین نماید. سازمان را مجموعه‌ای از افراد که برای رسیدن به هدفی در تلاش هستند تعریف می‌کنند. در یک سازمان 6 سؤال مهم مطرح است

1-کارها را با چه میزان باید تقسیم کرد؟(تقسیم‌کار)

2-ترکیب انجام کارها و وظایف بر چه اساسی صورت می‌گیرد؟(گروه‌بندی انجام فعالیت)

3-افراد، گروه‌ها و تیم‌ها بایستی گزارش فعالیت خود را به چه کسی یا بخشی بدهند؟(زنجیره مدیریت و فرماندهی)

4-یک مدیر چه تعداد کارمند را با اثربخشی بالا و راندمان حداکثری می‌تواند مدیریت و سرپرستی کند؟(حوزه یا قلمرو کنترل)

5-چه فرد یا افرادی حق تصمیم‌گیری نهایی رادارند (تمرکز یا عدم تمرکز تصمیم‌گیری)

6-خط‌مشی، قوانین و مقررات انجام وظایف و شغل تا چه حد مشخص و معین است (رسمیت یا عدم رسمیت شغل و سازمان)